برچسب ها :
شهادت اهل بیت ع
شهادت بی بی دو عالم خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، امّ ابیها را خدمت آقا امام زمان علیه السلام تسلیت عرض می کنم.
شهادت بی بی دو عالم خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها، امّ ابیها را خدمت آقا امام زمان علیه السلام تسلیت عرض می کنم.
امروز 10 ربیع الاول ولادت جناب نفیسه خاتون (س) است.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدسسره در منتهىالآمال (ج۲/ص۳۰۰) به نقل از «تاریخ طبرى» (ج۵/ص۱۷۴) مىنویسد: هنگامى که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وى اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت.
حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبى علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام، در سنه ۱۴۵ ه.ق. در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد. ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نامهاى قاسم و امکلثوم به دنیا آورد. گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه ۲۰۸ ه.ق، در سن ۶۳ سالگى به سراى قرب الهى شتافت. به علت وفات این جلیله مخدره، ماتم بزرگى سراسر مصر را فرا گرفت و این روز از أیام مشهور روزگار شد. با اعلام این خبر از بلاد و نواحى اطراف، مردان و زنان براى تشییع جنازه آن بانوی پرهیزگار به مصر آمدند و دسته دسته بر وى نماز گذاشتند. در آن شب به احترام این سیّده جلیله، شمعها برافروخته شد و از هر خانه که در مصر بود، صداى گریه و شیون به گوش مىآمد و تأسفى عظیم بر مردم مصر هویدا شد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدسسره در منتهىالآمال (ج۲/ص۳۰۰) به نقل از «تاریخ طبرى» (ج۵/ص۱۷۴) مىنویسد: هنگامى که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وى اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت. مصریان اموال بسیارى براى او جمع کردند تا از آن اندیشه برگردد، اسحاق همچنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختى به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند. سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اموال ایشان را رد کن و سیّده نفیسه را نزد ایشان دفن نما، «لانّ الرّحمة تنزل علیهم ببرکاتها»؛ رحمت خدا به برکت وجود خانم بر اهل مصر نازل مىشود». سرانجام سیّده را در مزار «درب السباع» دفن کردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد بانویی که شش هزار ختم قرآن کرد ! حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. او صاحب مال زیاد بود، لذا به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان مىکرد. سى مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن پیاده بود. در مسجدالحرام در حالى که پردههاى خانه خدا (کعبه) را مىگرفت، اشک مىریخت و ناله و فریاد مىکرد، و این جملات را مىگفت: الهى و سیّدى و مولاى متّعنى و فرّحنى برضاک عنّى… حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر جناب حسن بن زید بن امام حسن مجتبى علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام، در سنه 145 ه.ق. در مکه معظمه متولد شد و در مدینه منوره با زهد و عبادت به سر برد. نفیسه خاتون ایشان با اسحاق الموتمن، پسر حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام ازدواج کرد و از آن صلب پاک، یک پسر و یک دختر به نامهاى قاسم و امکلثوم به دنیا آورد. (شیخ عباس قمی ، منتهی الامال، ج2، ص 299؛ عالمه مجلسی، سفینه البحار، ج2، ص604) گفته شده است که ایشان با شوهر و فرزندان خود از مدینه به مصر رفته و هفت سال در آن جا به سر برد و در ماه رمضان سنه 208 ه.ق، در سن 63 سالگى به سراى قرب الهى شتافت. با اعلام این خبر از بلاد و نواحى اطراف، مردان و زنان براى تشییع جنازه آن بانوی پرهیزگار به مصر آمدند و دسته دسته بر وى نماز گذاشتند. مرحوم حاج شیخ عباس قمى قدسسره در (منتهىالآمال ، ج2 ،ص300) به نقل از (تاریخ طبرى، ج5 ،ص174) مىنویسد: هنگامى که نفیسه خاتون رحلت نمود، اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام خواست بدن همسرش را از مصر به مدینه آورد و در بقیع به خاک سپارد. مردم نزد امیر شهر رفتند تا وى اسحاق را از این امر باز دارد، اما اسحاق نپذیرفت. مصریان اموال بسیارى براى او جمع کردند تا از آن اندیشه برگردد، اسحاق همچنان قبول ننمود. مردم مصر شب را با اندوه و سختى به روز آوردند و چون بامداد رسید، خدمت اسحاق جمع شدند و حال او را دگرگون دیدند. سبب را از او سؤال کردند، گفت: دیشب رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم را در خواب دیدم که به من فرمودند: «اموال ایشان را رد کن و سیّده نفیسه را نزد ایشان دفن نما، «لانّ الرّحمة تنزل علیهم ببرکاتها ؛ رحمت خدا به برکت وجود خانم بر اهل مصر نازل مىشود». سرانجام سیّده را در مزار «درب السباع» دفن کردند و اسحاق المؤتمن با دو فرزند خود عازم مدینه شد . شکى نیست که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام است؛ اما عدهاى از علماى انساب و مورخان، او را دختر زید بن حسن علیهالسلام دانستهاند که على التحقیق اشتباه مىباشد . ارادت مصریان به حضرت نفسیه خاتون مصریان اعتقادى کامل به او دارند و معروف است که دعا در نزد قبر او مستجاب مىشود. شیخ ذبیحاللّه محلاتى هم در کتاب «ریاحین الشریعه» مىنویسد: سیّده نفیسه بنت حسن بن زید بن الحسن بن على بن ابى طالب علیهالسلام که در خاک مصر مدفون است، مزارش زیارتگاه خاص و عام مىباشد و به طاهره و کریمةالدارین مشهور است. نوشتهاند که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به دست خود قبرش را حفر کرد و همه روزه در میان آن مىرفت و نماز مىگزارد و قرائت قرآن مىنمود، طورى که شش هزار ختم قرآن در آن به اتمام رساند حضرت نفیسه خاتون (سلام الله علیها) از منظر علما حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به زهد و عبادت و صیام روزها و قیام شبها مشهور روزگار خود بود. او صاحب مال زیاد بود، لذا به درماندگان، مریضان و عموم مردم احسان مىکرد. سى مرتبه به حج مشرف شد که بیشتر آن پیاده بود. در مسجدالحرام در حالى که پردههاى خانه خدا (کعبه) را مىگرفت، اشک مىریخت و ناله و فریاد مىکرد، و این جملات را مىگفت: الهى و سیّدى و مولاى متّعنى و فرّحنى برضاک عنّى… .(منتهی الامال، ج2، ص229 ) مهارت های زندگی در قرآن زینب دختر یحیى متوّج درباره عبادت او مىگوید: «چهل سال در نزد عمّهام نفیسه خاتون خدمت مىکردم و هرگز ندیدم که وى شبها بخوابد و روزها افطار کند. به او گفتم: امّا ترفقین بنفسک؟ قالت: کیف أرفق بنفسى و قدّامى عقبات لا یقطعهاالاّ الفائزون ؛ آیا مراعات حال خود را نمىکنى؟! در جواب گفت: چگونه مراعات کنم در حالى که پیش روى من عقباتى است که جز رستگاران نمىتوانند آن را بپیمایند. . (منتهىالآمال ،ج 2 ، ص299 ) حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها نزد عربها «سیّده» و «ست نفیسه» که به معناى «خانم» است، خوانده مىشود. همانطور که گفته شد، تولد ایشان را به سال 145هجرى قمرى، همزمان با سال شهادت محمد و ابراهیم، پسران عبداللّه محض فرزند حسن مثنى نوشتهاند و در حالات آن مخدّره چنین گفتهاند: بسیار زاهد و متقى بود و در حال احتضار روزهدار بود و جمعى از او خواستند که روزهاش را افطار کند، در جواب گفت: سبحاناللّه، سى سال است که از خدا مسألت دارم صائم از دنیا بروم، چگونه از آرزوى سى سالهام دست بکشم؟ ماجرای حفر قبر نوشتهاند که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها به دست خود قبرش را حفر کرد و همه روزه در میان آن مىرفت و نماز مىگزارد و قرائت قرآن مىنمود، طورى که شش هزار ختم قرآن در آن به اتمام رساند . در وقت احتضار، که بعد از هفت سال اقامت در مصر بود، بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، روزهدار بود و قرآن قرائت مىکرد و در هنگام قرائت سوره مبارکه انعام چون به این آیه شریفه رسید « لهمّ دارالسلام عند ربّهم»(انعام ، آیه 6) ؛ دار دنیا را وداع گفت. بارقه غیبى سیده نفیسه سلاماللّهعلیها، بر اثر پرهیزگارى و اطاعت از پروردگار به ارتقاى روحى و تکامل معنوى دست یافت. ارمغان این توفیق، نورى بود که بر خانه دلش تابید و آن را روشن و تابناک ساخت و این ویژگى موجب شکوفایى استعدادهاى عالى وى گشت و بعد متعالى وجودش را فضیلت بخشید و بر علم و معرفتش افزود و به قول حضرت على علیهالسلام که مىفرمایند: العلم محیى النفس (دانش روح را زنده مىکند) . یادآور مىشود که سیده نفیسه در هیچ مکتب و مجلسى به تحصیل علم اقدام نکرد، بلکه به دلیل تزکیه و تهذیب نفس، قلبش از هر جهت صیقلى شد و صلاحیت لازم را بهدست آورد و از علم الهامى بهرهمند گشت؛ دانشى که به جهت وجود استحقاق و اقتضاى حکمت و مشیت بالغه الهى بر دل شایستهاش تابید و آن را بارور از علوم، معارف و معانى کرد. یکى از کسانى که موفق گردید از چشمه معارف سیده نفیسه سلاماللّهعلیها جرعه نوشى کند، محمد بن ادریس شافعى مىباشد. وى همواره از سیده نفیسه استفادههاى علمى و معنوى مىبرد و هنگامى که براى تدریس به مسجد فسطاط مىرفت، در سر راهش در منزل این بانو توقف مىکرد و از او اخذ حدیث مىنمود. در وقت احتضار، که بعد از هفت سال اقامت در مصر بود، بیمار شد و به بستر مرگ افتاد، روزهدار بود و قرآن قرائت مىکرد و در هنگام قرائت سوره مبارکه انعام چون به این آیه شریفه رسید « لهمّ دارالسلام عند ربّهم»(انعام ، آیه 6) ؛ دار دنیا را وداع گفت کرامات نفیسه خاتون (س) اخبار سیده نفیسه سلاماللّهعلیها و کرامات او در کتابهاى بسیارى شرح داده شده است و کرامات زیادى از آن حضرت نقل کردهاند. کتابى در مآثر ایشان موسوم به «مآثر النفیسه» نوشته شده است. در ذیل کراماتى از سیده نفیسه سلاماللّهعلیها از کتاب (ریاحین الشریعه ،ج 5 ، ص94) ؛ تقدیم مىنماییم: شفای دختر زمین گیر مرد یهودی در جوار منزل حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها، مردى یهودى مىزیست که دخترى زمینگیر داشت و دخترک نیروى ایستادن نداشت. نفیسه خاتون روزى مادرش قصد گرمابه نمود و خواست دخترش را همراه خود ببرد، ولى دخترش به جهت ناتوانى پاهایش، قادر به حرکت نبود، لذا به مادر گفت که توان این کار را ندارم. مادر گفت: تنها در خانه مىمانى تا من برگردم. دختر گفت: نمىتوانم، زیرا از تنهایى وحشت دارم. دختر به مادر خود پیشنهاد داد که مرا به خدمت این سیّده شریفه که در همسایگى ماست ببر تا از گرمابه مراجعت کنى. چون مادر دخترک این سخن را شنید به خدمت سیّده نفیسه رفت و از آن علیا مخدّره خواست تا دختر را نزد خود بپذیرد؛ نفیسه خانم هم درخواست او را پذیرفت. زن یهودیه دختر خود را به خانه حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها آورد و در اتاقى گذاشت و خود عازم گرمابه شد. چون هنگام نماز رسیده بود، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها آبى براى وضو آماده ساخت و با آن وضویى ساخت. ترشحاتى از آب وضوى آن حضرت بر اعضاى دختر یهودى پاشیده شد و دخترک به برکت آن عافیت یافت. هنگامى که زن یهودى از گرمابه برگشت، دخترش براى استقبال، با پاى خود به سوى مادر دوید. وقتى مادر این حالت را دید، سبب را از دخترش پرسید. دختر اظهار نمود که از برکت آب وضوى سیّده نفیسه، پاى فلجم شفا یافت. مادر دخترک و دیگر بستگان او پس از دیدن این کرامت، شهادتین را جارى کردند و اسلام آوردند .
شکى نیست که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها دختر حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام و عمه حضرت عبدالعظیم حسنى علیهالسلام است؛ اما عدهاى از علماى انساب و مورخان، او را دختر زید بن حسن علیهالسلام دانستهاند که على التحقیق اشتباه مىباشد و رد آن بیان خواهد شد. مؤلّف «عمدةالطالب» به نقل از «ریاض الانساب» (ج ۱/ ص۱۰۱) مىنویسد: زیدبن حسن علیهالسلام با لبابه دختر عبداللّه بن عباس ازدواج کرد و از او دو فرزند، یکى پسر که او را حسن نامید و دیگرى دختر و او را نفیسه نام نهاد، به دنیا آمد. ** همسر نفیسه خاتون نفیسه را ولید بن عبدالملک تزویج کرد و از وى فرزندى آورد. چون زید بر ولید بن عبدالملک درآمد او را بر سریر خویش جاى داد و سى هزار دینار دفعة واحده به او عطا نمود. اما جمعى دیگر از مورخان، نفیسه خاتون را دختر حسنبن زید بن حسن علیهالسلام دانسته و نام همسر وى را هم اسحاق المؤتمن فرزند امام جعفر الصادق علیهالسلام مىدانند، و در باره تاریخ تولد و وفات ایشان هم اتفاق نظر دارند. ** شجرهنامه حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها از منظر علماى انساب و مورّخان: مرحوم شیخ عباس قمى رحمةاللّهعلیه در کتاب«سفینةالبحار» (ج۲/ص۶۰۴) مىنویسد: «نفیسة هى السیّدة الجمیلة التى وردت روایات فى مدحها، حکى الشیخ محمّد الصبان فى اسعاف الراغبین عن کتاب حسن المحاضر، انّ السیدة النفیسة بنت الحسن بن زید بن الحسن المجتبى علیهالسلام؛ نفیسه، خانمى جلیلالقدر است که روایتهایى در مدح او وارد شده است. محمّد الصبان در کتاب «اسعاف الراغبین» از کتاب «حسن المحاضر» نقل مىکند که وی دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد. یاقوت حموى، جغرافىدان مسلمان در کتاب «معجم البلدان» (ج۵/ص۶۰۴) مىنویسد: «بمصر من المشاهد و المزارات، بین مصر و القاهره، قبّة قیل انها قبر السیّده نفیسه بنت الحسن بن زید بن حسن علیهالسلام؛ در مصر و قاهره، گنبد و بارگاهى است که مىگویند قبر سیده نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد. ایشان با همسر خود جناب اسحاق پسر امام جعفر صادق علیهالسلام وارد مصر شد. گفته شده است که ورودش به مصر، همراه پدر خود حسن بن زید بود. زیرا وى از طرف منصور دوانقى حاکم مصر شد و لذا فرزندان خود را به آنجا انتقال داد. از این رو، اکثر مورخان اتفاق نظر دارند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید مىباشد. مولف کتاب اعلام النساء المومنات (ص۶۲۶) و مشاهد العترة الطاهرة (ص۲۳۹) مىنویسد: «توفیت بمصر نفیسه بنت الحسن بن زید بن الامام الحسن المجتبى علیهالسلام» و همچنین مولفان کتابهاى وفات الاعیان (ج ۵/ص۴۲۳)، نور الابصار (ص۲۴۴ )، روح و ریحان (ص۱۰۳)، سراجالانساب (ص۳۵)، ریاحین الشریعه (ج۵/۸۵)، منتهىالآمال (ج۲/ص۹۹۲) و تتمةالمنتهى (ص۱۸۸)، تصریح نمودهاند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد. *** دلایلى که ثابت مىکند که نفیسه خاتون دختر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام مىباشد نه دختر زید بن حسن علیهالسلام: ۱- تمام مورخان در تاریخ تولد و وفات حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها اتفاق نظر داشته و مىنویسند که او در سنه ۱۴۵ ه.ق. در مکه معظمه به دنیا آمده و در سال ۲۰۸ هجرى در مصر وفات یافته است. از این رو، قول کسانى که این سیده جلیله را همسر ولید بن عبدالملک بن مروان دانستهاند، اشتباه مىباشد، زیرا ولید در سنه ۹۶ ه.ق. از دار دنیا رفته است. برخى مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را به اشتباه، خواهر حسن بن زید بن حسن علیهالسلام و دختر زید بن حسن دانستهاند، در حالى که ایشان خواهر زید بن حسن بن زید بن امام حسن و دختر حسن بن زید بن امام حسن علیهالسلام بوده است. علامه سید محسن امین قدسسره در «اعیانالشیعه» (ج۷/ص۹۶) مىنویسد: و فى هامش التهذیب على ترجمة زید بن حسن بن زید بن حسن بن على… انه اخو السیدة النفیسه. اگر قائل شویم که حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها همسر ولید بن عبدالملک بن مروان بوده و بعد از وفات وى به عقد اسحاق بن امام جعفر صادق علیهالسلام درآمده است، همانطور که مولف کتاب زندگانى حضرت عبدالعظیم علیهالسلام این مطلب را ادعا نموده است، لازم مىآید که ایشان دختر زید بن حسن علیهالسلام باشد و حال آنکه بیشتر مورخان، حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را دختر حسن بن زید نوشتهاند. اضافه بر این، چون وفات این بانو در سال ۲۰۸ هجرى اتفاق افتاده است، پس نمىتوان پذیرفت که ایشان حدود ۱۴۰ سال عمر کرده باشد. از سوى دیگر جمعى از مورخان و محدثین بزرگ، تاریخ ولادت حضرت نفیسه خاتون سلاماللّهعلیها را سنه ۱۴۵ هجرى نوشتهاند که هیچ تردیدى باقى نمىماند که ایشان دختر حسن بن زید و همسر اسحاق پسر امام جعفر صادق علیهالسلام بوده است. ۲- چگونه مىتوان پذیرفت که حضرت نفیسه، همسر ولید بن عبدالملک باشد، حال آنکه بعد از وفات حضرت نفیسه سلاماللّهعلیها به سال ۲۰۸ هجرى در مصر، اسحاق بن امام جعفر صادق علیهالسلام خواست آن جسد شریف را به مدینه منوره حمل کند و در قبرستان بقیع دفن نماید. در همین رابطه محدّث کبیر، حاج شیخ عباس قمى قدسسره در کتاب «منتهىالآمال» در ادامه حالات فرزندان امام جعفر صادق علیهالسلام مىنویسد: بدان که زوجه اسحاق بن جعفر الصادق علیهالسلام، علیا مخدره نفیسه بنت حسن بن زید بن حسن بن على بن ابى طالب علیهمالسلام است که به جلالت شأن معروف است. ایشان در سنه ۲۰۸ در مصر وفات کرد و در آن جا به خاک سپرده شد.
سالروز شهادت حضرت رقيه (س)؛فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا
دختري كه باسر نوراني پدر در خرابه شام ملاقات كرد
رقيه(س) دختر خورشيد از تبار نور و از جنس آبي آسمان است. رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين(ع) که تنها کسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد که مقصدي الهي داشته باشد.
به گزارش سرويس دين و معارف اسلامي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) پنجم ماه صفر61 سالروز شهادت حضرت رقيه(س) دختر سه ساله امام حسين(ع) است. نام شريفش رقيه، فاطمه و زينب است. پدرشان اباعبدالله الحسين و مادرشان اماسحاق است. ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگي يا بيشتر در محرم 61 هجري قمري با پدر بزرگوارشان به کربلا آمد.
آن حضرت قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويي ابا عبدالله(ع) قرار گرفت تا آنجا که به خواهرش حضرت زينب(س) در مورد او سفارش فرمودند و بعد از شهادت امام حسين(ع) و اهل بيت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنج هاي فراواني ديد. در شام بعد از ديدن سر نوراني پدر با پيشاني شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گريست تا به ملکوت اعلا پيوست و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن کردند.
به گواه تاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادت گونه رقيه(س) اندکي پس از واقعه خونين کربلا در سال شصت و يکم هجري رخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهار ساله بوده است و نخستين نکته شگفت درباره حضرت رقيه(س)، شايد همين باشد که با چنين عمر کوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور کرد و به جاودانگي رسيد، آنگونه که برادر شيرخوارش علياصغر(ع) به چنين مرتبهاي نايل شد.
به عبارت ديگر يکي از جلوههاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيتهاي آن ميباشد که از پايينترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حبيب بن مظاهر) ختم ميگردد. نکته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن است که در پديد آوردن اين حماسه بي بديل و شکوهمند تنها يک جنسيت سهيم نبوده، بلکه در کنار اسامي مردان و پسران جانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدي را که رقيه(س) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل ميشود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلي را ميآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح ميسازد. تحمل گرماي شديد کربلا همراه با تشنگي، حضور در صحنه شهادت خويشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهاي شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجههاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و … نشانگر مصائب عظمايي است که يک کودک خردسال با جسم و روح لطيف خود با آن مواجه شده است.
رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين(ع) که تنها کسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد که مقصدي الهي داشته باشد، و رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاک پيامبر(ص) و رسواکننده سياهکاراني است که داعيه جانشيني رسول خدا(ص) را سر دادند. رقيه(س) فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا در اين سرزمين است.
* رقيه(س) در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقيه لحظهاي از پدر جدا نميشد، شريکِ غم ها و مصيبتهاي او بود و با ديگر ياران امام از درد تشنگي ميسوخت. يکي از افراد سپاه يزيد مي گويد:
من در ميان دو صف لشکر ايستاده بودم، ديدم کودکي از حرم امام حسين عليه السلام بيرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانيد، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: اي پدر، به من نگاه کن! من تشنهام. اين تقاضاي جان سوز آن دختر تشنه کام و شيرين زبان، چون نمکي بر زخمهاي دل امام بود و او را منقلب کرد، بي اختيار اشک از چشمان اباعبداللّه عليه السلام جاري گرديد و با چشمي اشک بار فرمود: «دخترم، رقيه! خداوند تو را سيراب کند؛ زيرا او وکيل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خيمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به ميدان برگشت.
* رقيه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسين عليه السلام ، با دستهاي کوچک حضرت رقيه عليهاالسلام باز مي شد و او به انتظار پدر مينشست تا مي آمد و در آن سجاده به نماز ميايستاد و رقيه عليهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت ميبرد. در کربلا نيز رقيه عليهاالسلام، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را ميگشود. ظهر عاشورا به عادت هميشگي منتظر بابا بود، ولي پس از مدتي، شمر وارد خيمه شد و رقيه عليهاالسلام را کنار سجاده پدر ديد که سراغ او را ميگرفت، آن ملعون نيز جواب اين سؤال را با سيلي محکمي که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
* رقيه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهي شام شد، همان کارواني که اهل بيت پيامبر بودند و به اسيري از کربلا آورده شده بودند، در بين راه که سختي و مشکلات بر رقيه کوچک فشار آورده بود، شروع به گريه و ناله کرد. يکي از دشمنان چون آن فرياد و ضجه را شنيد، به رقيه عليهاالسلام گفت: اي کنيز، ساکت باش؛ زيرا با گريه تو ناراحت ميشوم. آن حضرت بيشتر اشک ريخت، بار ديگر آن نامرد گفت: اي دختر خارجي، ساکت باش. حرفهاي زجر دهنده آن مرد، قلب رقيه عليهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: اي پدر! تو را از روي ستم و دشمني کشتند و نام خارجي را هم بر تو گذاردند، پس از اين جملهها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانيت رقيه را از روي شتر بر زمين انداخت.
* رقيه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بيت امام حسين عليه السلام به شام، آنان را در خرابهاي نزديک کاخ سبز يزيد جاي دادند. روزها آفتاب و شبها، سرما به شدت آنان را اذيت ميکرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشاي خرابه نشينان ميآمدند، داغي جان سوز بود. روزي حضرت رقيه عليهاالسلام ، به جمع شاميان که در حال برگشتن به خانههاي خود بودند، اشاره کرد و نالهاي دردناک از دل برآورد و به عمهاش گفت: اي عمه، اينان کجا مي روند؟ آن حضرت فرمود: اي نور چشمم اينان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقيه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداريم، و زينب عليهاالسلام فرمود: نه، ما در اين جا غريبه هستيم و خانه اي نداريم، خانه ما در مدينه است. با شنيدن اين سخن، صداي ناله و گريه رقيه بلند شد.
* رقيه و خواب پدر
سختيهاي اسارت، رقيه عليهاالسلام را به شدت مي رنجاند و او يک سره بهانه بابا را مي گرفت، شبي در خرابه شام و در خواب، پدر را ديد، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه يافت و از پدر نشاني نديد. از عمه سراغ پدر را گرفت و زينب عليهاالسلام بسيار گريه کرد و رقيه عليهاالسلام نيز با عمه گريست. آن شب باز صداي عزاداري زنان اهل بيت بلند شد؛ مجلسي که نوحه سرايش رقيه عليهاالسلام بود. از سر و صداي اهل بيت، يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکي سراغ پدرش را گرفته است. يزيد دستور داد، سر پدرش را براي او ببرند.اين دستور يزيد نشان از رذالت و شقاوت طينت او بود و برگي ديگر از دفتر مظلوميتهاي بي شمار اهل بيت را گشود.
* پرواز به سوي پدر
وقتي به دستور يزيد، سر پدر را براي رقيه عليهاالسلام آوردند، رقيه سر را در بغل گرفت و عقدههاي دل را باز کرد و هر چه مي خواست با سر بابا گفت. آن شب رقيه عليهاالسلام ، گم شده خود را يافته بود، اما بي نوازش و آغوش گرم. پس لبهايش را بر لبهاي بابا گذاشت و آن قدر گريست تا جان به جان آفرين تسليم کرد. پشت خميده زينب عليهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. ديگر کسي نالههاي شبانه رقيه عليهاالسلام را در فراق پدر نشنيد.
* وداع زينب عليهاالسلام با رقيه عليهاالسلام
وقتي کاروان اسيران کربلا، به مدينه بر مي گشت، غمي جانکاه وجود زينب عليهاالسلام را ميآزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلي از بوستان حسين عليه السلام در اين خرابه آرميده، شام بوي رقيه عليهاالسلام را ميدهد، رقيهاي که يادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زينب عليهاالسلام امانت. زينب عليهاالسلام بي رقيه چگونه به کربلا و مدينه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گريهها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
* شام، حرم يادگار حسين عليه السلام
رقيه کوچک و يادگار حسين عليه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گرديد، کم کم مقبرهاي به روي قبر بيچراغ او ساخته شد و بارگاهي براي عاشقان شد. حرمش، ميعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوي حسين، از هر گوشهاش روح و جان را مي نوازد. نيازمندان، دست حاجت به سويش دراز ميکنند و خسته دلان بار سنگين دل را در کنار او مي گشايند. زيارت حرم و بارگاهش آرزوي هر دل دادهاي است. آرامگاه ملکوتي دخت سه ساله امام سوم شيعيان در شام کنار باب \"الفراديس\"مابين کوچههاي تاريخي و پرازدحام دمشق است که هر ساله بسياري از شيفتگان اهل بيت(ع) را از مناطق مختلف جهان به سوي خود جلب مي کند.
پي نوشت:
[1] کامل بهائي، ج 2
[2] اللهوف، سيد بن طاووس
[3] مقتل ابن مخنف
[4] سرگذشت جانسوز حضرت رقيه (س) ص 9 به نقل از معالي السبطين، ج 2
برگرفته از :www.tct.ir/payam/fa/news/seraj/13475.htm
شما مست نگشتید وزآن باده نخوردید
چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم
بیایید، بیایید، به گلزار بگردیم
برین نقطه اقبال چو پرگار بگردیم
بیایید که امروز به اقبال و به پیروز
چو عشاق نو آموز بر آن یار چو پرگار بگردیم
در این خاک، در این خاک، در این مزرعه پاک
به جز مهر، به جز عشق، دگر بذر نکاریم
در این غم چو نذاریم، در آن دام شکاریم
دگر کار نداریم، در این کار بگردیم
شما مست نگشتید و زان باده نخوردید
چه دانید، چه دانید که ما در چه شکاریم
…………………
بجوشید , بجوشید , که ما اهل شعاریم
بجز عشق , به جز عشق , دگر کار نداریم
درین خاک , درین خاک , درین مزرعه پاک
بجز مهر , بجز عشق , دگر تخم نکاریم
چه مستیم , چه مستیم , از آن شاه که هستیم
بیایید , بیایید , که تا دست برآریم
چه دانیم , چه دانیم , که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز خمیریم و خماریم
مپرسید , مپرسید , ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم نه پیمانه شماریم
شما مست نگشتید وز آن باده نخوردید
چه دانید , چه دانید , که ما در چه شکاریم
نیفتیم برین خاک ستان ما نه حصیریم
بر آییم برین چرخ که ما مرد حصاریم
مولانا
دل ميسپرد جانب دلدار و مينوشت
روي شقايقي كه مريد امام بود
فهميده بود پيچ و خم راه عشق را
كم سن و سال ليك به عرفان تمام بود
***
نه در پي مقام و نه پست و نه منصبي
ايثار مينمود دل و جان خويش را
چون كوه استوار، زمان هجوم خصم
تنها توقعش كه بماند رضا خدا
***
از هرچه غير حضرت حق خوب ميگذشت
دلبسته خداي جهان بود و پير خويش
چون سر فرو نبرده به جز نزد كردگار
او بود هركجا و همه دم امير خويش
***
نامش سئوال كردم و گفتم: كه اي؟ بزرگ
فرمود: اي كه گفتهاي اين بنده كيستم؟
سرباز پاكباز ولايت تمام عمر
يعني اگر خدا بپذيرد بسيجيام
امیر عاملی